شب نوشت تا 19 آذر 98
نوشته شده توسط : perana

دوشنبه 11 آذر

امروز گوشی موبایلم آواز داد آقای دربانیان بود ازپیامکی گفت که حاوی خوش خبری بوده تصور کردم برای ما هم چنین چیزی هست ولی بعد متوجه شدیم آن همه خوشحال ما بی فایده بوده.

تماس تلفنی با اکبر آقا و خواهر داشتم حرف ها بیشتر مربوط به نا بسامانی بازار کالا و گرون فروشی بود.

سه شنبه 12 آذر
باران از دیروز بعد از ظهر می بارد منتظر بند آمدن باران بی نتیجه بود در میان نم نم باران تا علمده رو به زیر پا کشیدم از همانجا راهی نوشهر شدم دوباره به دادگستری رفتم خوشبختانه خلوت بود و کسی را ندیدم یکراست به طبقه سوم رفتم پرسش کردم ولی جواب قانع کننده نبود خانم های کارمند گویا متوجه قانع نشدن و حتی ناراحتی من شدند توضیح بیشتری داده شد کل کاری که داشتم کمتر از 5 دقیقه بود خیلی زود خارج شدم تا آشنایان همیشه در صحنه با احوالپرسی های طولانی وقتم را نگیرند و خوشبختانه همینطور هم شد.

شماره آقای خسینی مدیر کارخانه را گرفتم پیام داد جلسه است و در اسرع وقت تماس می گیرد چون کار خاصی نداشتم توجه نکردم.

چهار شنبه 13 آذر

تصورم این بود که حمید مسافر شمال است ساعت 17:45 دقیقه با حامد تماس گرفتم اتفاقی پرسیدم:آیا همراه با حمید شمالی هستی؟جوابش طوری بود که به احتمال حمید مسافر است.

به حمید پیام دادم گفت:کار دارد و تا دیر وقت در اداره جلسه داشته اند ولی گفت هفته آینده آمدنش حتمی خواهد بود ان شاءالله.

5 شنبه 14 آذر

باد و باران موجب قطع برق یک ساعته شد با این حال ورزش پیاده روی ام قضا نشد و ادامه یافت.

جمعه 15 آذر

حمید تماس گرفت گفت با مسؤل بانک مهر صحبت کرده شرایط اخذ وام را توضیح داد ولی امان از ضامن.

ساعت 16:3 دقیقه رفتم شیر تازه محلی خریدم طعم شیر محلی اینجا به مراتب از شیرهایی که تا کنون نوش جان کرده ام خوشمزه تر و با کیفیت تر است همیشه تصور می کنم شیر محلی خودمان بهترین است ولی چنین نیست.

شنبه 16 آذر
امروز به سه جا رفتم بانک مهر و تأمین اجتماعی و بانک ملی هر سه جا حکم پرسش و مشاوره را داشت.

در بازگشت نان سنگک خریدم اینجا نان سنگک در دسترس و نزدیکمان نیست به همین دلیل تعداد بیشتری می گیریم تا چند روزی سنگک بخوریم.

بانک مهر درخواست و پیشنهادم را رد کرد من تأکید داشتم وام  حمید را با یک ضامن قبول کنند ولی آن ها بر حضور 2 ضامن  تأکید داشتند قرار شد حمید که متخصص وام گرفتن است با آن ها حرف بزند.

یک شنبه 17 آذر

امروز هم انتظارم برای آمدن پیامک بی نتیجه بود.

حتی رفتن دوباره ام به بانک مهر نتیجه بخش نبود.

از خانه تا مسیر 8 کیلومتری را به زیر پایم کشیدم خدا رو شکر.

از نور کلی ماهی خریدم خوشبختانه قیمت ماهی هم نسبت به سال قبل بیش از دو برابر شده و جای نگرانی نیست.

ساعت 20:10 دقیقه با حمید تماس گرفتم نتیجه رفتنم به بانک مهر را توضیح دادم

آقا علی رضا زنگ زد با ایشان و مادر خانم گفتگو کردیم.

دوشنبه 18 آذر

پیامک خوشحال کننده ای داشتم خبر خوش را به بچه ها انتقال دادم آن ها نیز کلی خوشحال شدند.

کار بانکی نتیجه بخشی داشتم با حمید تماس کوتاهی بر قرار شد ولی پیامک ها ادامه داشت ساعت 21 نوشت عازم مأموریت شده و در حال ورود به شهر یزد هستند.

امروز رکاب زنان به علمده رفتم خرید داشتم هم دوچرخه و هم من از حمل و رکاب زدن با بار سنگین خسته شدیم.

امروز اتفاق های مبارکی رخ داد که جای شکرش باقی است الهی شکر.





:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 1 دی 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: